رمان «فریدون سه پسر داشت» اثر عباس معروفی
از دیدگاه تاریخ و اسطوره این کتاب را بررسی کردم
۱. فریدون و افسانهی تکرار
عنوان رمان، ارجاعی مستقیم به افسانهی فریدون در شاهنامه است. فریدونی که پادشاهی را بین پسرانش تقسیم میکند، اما جنگ و مرگ نتیجهی تصمیم او میشود. عباس معروفی، با هوشمندی، این اسطوره را در بستر خانوادهای معاصر بازآفرینی میکند. او نشان میدهد که تاریخ، نه بهصورت رویداد، که بهشکل الگو تکرار میشود. هر نسل، به گونهای همان اشتباهها را دوباره انجام میدهد. این تکرار، نه از نادانی، بلکه از فقدان گفتوگو و درک است. اسطوره، اینجا زنده است و دردناک.
۲. سنت در برابر مدرنیته
یکی از خطوط اصلی رمان، تقابل سنت و مدرنیته است. پدر نماد سنت است؛ سختگیر، غیرقابل تغییر، و مالک حقیقت. فرزندان، هرکدام نمایندهی نسخهای از مدرنیتهاند: اصلاحطلبی، انقلاب، یا مهاجرت. این کشمکش، در درون خانواده اتفاق میافتد اما بازتابی از جامعهی بزرگتر است. خانواده، به میدان جنگی تبدیل میشود که هیچکس در آن پیروز نیست. نتیجهی این جنگ، نه آشتی، بلکه گسست است. این همان دوراهی تاریخی ایرانیان در قرن گذشته است.
۳. رنج روشنفکری
یوسف، نماد روشنفکری دردمند ایرانیست که همواره میان مردم و قدرت معلق مانده. او نه آنقدر تند است که انقلابی شود، نه آنقدر محافظهکار که به نظام سلطه تن دهد. سرنوشت یوسف، تلخ است چون او در جایی ایستاده که هیچکس به او گوش نمیدهد. تلاش او برای برقراری پلی بین سنت و مدرنیته، در سیلاب خشونت و انکار گم میشود. او نمایندهی تمام نویسندگان، معلمان و هنرمندانیست که خواستند جهان را بهتر کنند. اما خود، درگیر تاریکی شدند. رنج او، رنج اندیشه در سرزمین خاموشیست.
۴. انقلابِ بیسرانجام
امیر، همان شور انقلابیست که خواست جهان را عوض کند اما خودش نابود شد. او با نفرت از ظلم برخاست، اما در راه نفرت، خود نیز به خشونت آلوده شد. داستان امیر، نمادی از انقلابهای بیسرانجام تاریخ ایران است. انقلابی که ساختار را فرو میریزد، اما چیزی برای جایگزینی ندارد. او میسوزد تا چیزی بسازد، اما آتش فقط خاکستر باقی میگذارد. در پایان، او نه قهرمان است و نه خائن؛ فقط قربانی است. قربانی شور بیسامان و رؤیای بیپایه.
۵. مهاجرت: رهایی یا گریز؟
داوود راه فرار را انتخاب میکند؛ فراری از خشونت خانه، جامعه و حتی حافظه. او نمادی از مهاجرت نسلیست که از ایران رفت، اما ایران از آنها نرفت. در غربت، نهتنها زبان و فرهنگ که هویت هم کمرنگ میشود. او از جایی رانده شده و در جایی دیگر پذیرفته نمیشود. مهاجرت، در رمان، نه نجات است و نه موفقیت؛ بلکه تعلیق دائمیست. داوود، تصویریست از روح مهاجر ایرانی، معلق، بیریشه و بیقرار. گویی در هیچ خاکی، آرام نمیگیرد.
۶. رمانی برای فهم زخمها
«فریدون سه پسر داشت»، تنها داستان یک خانواده نیست؛ شرح یک تاریخ و یک زخم ملی است. عباس معروفی، با نثری پر از درد و شاعرانگی، پرسشهای عمیق از هویت، قدرت، و تعلق مطرح میکند. او در قالب داستانی خانوادگی، تاریخ سیاسی–اجتماعی یک ملت را روایت میکند. رمان، آیینهایست برای دیدن چرخههای تکراری تباهی، سکوت و شکست. اما در عین تلخی، دعوتیست به تأمل و شاید بازاندیشی. این اثر، یک مرثیه نیست؛ تلاشیست برای فهم، برای پایاندادن به تکرار.